لحظه‌ای به بهترین تجربه‌های آموزشی خود در دوران دبستان یا دبیرستان فکر کنید. سپس، به بدترین تجربه‌های آموزشی خود به‌عنوان یک دانش‌آموز فکر کنید. دانشجویان سال اول رشتۀ  آموزش موسیقی معمولاً در انجام این کار مشکلی ندارند و پاسخ‌های آن‌ها به طرز شگفت‌آوری مشابه است.

تجارب مثبت

پاسخ‌های مثبت معمولاً دریکی از دسته‌های زیر قرار می‌گیرند:

1. تجربه‌ای تأثیرگذار در یک اجرای موسیقی:

لحظه‌ای در گروه موسیقی، گروه کُر یا ارکستر هنرستان (آموزشگاه) که اجرا به‌گونه‌ای جریان داشت که همه‌چیز به‌طورطبیعی پیش می‌رفت. همۀ  اعضای گروه دقیقاً می‌دانستند چه‌کاری باید انجام دهند و اجرا بدون هیچ زحمتی انجام می‌شد.

2. الهام‌ از یک معلم:

موقعیتی که در آن یک معلم-اغلب معلم موسیقی، اما نه همیشه-با الهام‌بخشی، شخصیت برجسته یا نشان دادن توجه و تحسین ویژه نسبت به هنرجویان خود، تأثیر شگرفی بر آنها گذاشته است.

3. فرصت تدریس یا رهبری یک گروه دیگر:

موقعیتی که در آن دانش‌آموز توانسته به گروهی دیگر آموزش دهد یا آن‌ها را هدایت کند و این تجربه برای او به‌یادماندنی بوده است.

 

تجارب منفی

پاسخ‌های منفی نیز مشابه بوده و شامل موارد زیر می‌شوند:

1. شرمندگی در یک اجرای عمومی:

موقعیتی که در آن دانش‌آموز در یک اجرای عمومی توسط گروه موسیقی، گروه کُر یا ارکستر هنرستان (آموزشگاه) احساس شرمندگی کرده است. این تجربه معمولاً منجر به این باور می‌شود که باید راه بهتری برای ادارۀ یک گروه موسیقی یا برنامۀ موسیقی وجود داشته باشد.

2. رفتار غیرحرفه‌ای یا ناکارآمدی یک معلم:

موقعیتی که در آن یک معلم-اغلب معلم موسیقی، اما نه همیشه-عدم حرفه‌ای بودن یا توانایی تدریس خود را به طرز شگفت‌آوری نشان داده است. این موقعیت معمولاً با سرزنش یا شرمسار کردن دانش‌آموز در جمع همراه بوده است.

این تجارب مثبت و منفی تأثیر عمیقی بر هنرجویان دارند و اغلب جهت‌گیری آن‌ها در مسیر یادگیری و آموزش موسیقی را شکل می‌دهند. چرا بررسی این تجربیات اهمیت دارد؟

اولاً، معلمان آیندۀ موسیقی اغلب این‌گونه تجربیات را به‌عنوان انگیزۀ اصلی خود برای ورود به حرفۀ تدریس مطرح می‌کنند. تأثیر این مسئله را در نظر بگیرید: آن‌ها به حدی تحت تأثیر یا حتی خشم ناشی از رفتار یک معلم قبلی قرار گرفته‌اند که تصمیم گرفته‌اند زندگی حرفه‌ای خود را صرف تبدیل‌شدن به معلمی شبیه به او یا کاملاً متفاوت از او (مصداق ادب از که آموختی، از بی‌ادبان) کنند. درحالی‌که این آرمان‌ها ممکن است ارزشمند به نظر برسند، اما همین تجربیات می‌توانند مفاهیم اصلی هنرجو  را در خصوص معلم بودن تعریف کنند.

ثانیاً، وقتی به مسئلۀ تبدیل‌شدن به یک معلم نگاه می‌کنیم، نحوۀچارچوب‌بندی این مسئله، رویکرد شما برای یادگیری تدریس را تعریف می‌کند. اگر برای مثال، شما از یک اجرای موسیقی در دوران دانش‌آموزی خود الهام گرفته باشید، ممکن است بخواهید همان عشق به موسیقی را در هنرجویانتان ایجاد کنید. اگر رفتار یکی از معلمان شما-چه مثبت و چه منفی-بر شما تأثیر گذاشته باشد، ممکن است باور داشته باشید که تدریس مربوط به شخصیت و اخلاق است. همان‌طور که می‌بینید، نحوۀ تعریف اولیۀ مسئله‌ای مانند تعیین مفهوم معلم بودن، بر استراتژی‌هایی که برای حل مسئله انتخاب می‌کنید تأثیر می‌گذارد (برانسفورد و استاین، 1993).

بنابراین، مهم است که در آغاز مسیر حرفه‌ای تدریس، سؤالات خود را به‌گونه‌ای بازتعریف کنید که تحقیقات و تفکرات شما را سازنده‌تر کند. دربارۀ چرایی و چگونگی تبدیل‌شدن به یک معلم موسیقی کمی بیشتر تأمل کنید تا بتوانید علاوه بر داشتنِ اهداف آموزشی، درکِ پیشرفته‌تری از معنای معلم مؤثر بودن با توجه به اهداف پیدا کنید و نسبت به آنچه که پیش‌تر دربارۀ معلم بودن و دلایل آن می‌دانید تعمق و تفکر کنید تا چارچوبی برای روشن‌تر کردنِ دانش و مهارت‌های معلمان خوب و شایسته را دارا باشید.

پست های مرتبط